91/07/09 کلاس قرآن
امروز تصمیم گرفتی بری کلاس قران تا بتونی قران بخوانی و حفظ کنی .اولش سر کلاس نمیرفتی همه ی بچه ها سر کلاس بودند تو و یه پسر کوچولو راضی نمی شدین که برین سر کلاس .بعد از چند دقیقه اون زودتر قبول کرد که بره ولی تو همچنان ساز ناسازگاری میزدی .بعد کلی حرف زدن و وعده وعید دادن از طرف من و بابات البته از پشت تلفن بالاخره راضی شدی که بری . بعد از که کلاست تمام شد از مربی ات پرسیدم که چطور بود ؟گفت: که خیلی خوب بودی تازه تنها کسی هم بودی که شعر خواندی (شعر خانواده ) ...
بدون عنوان
تابستان ٩١ دخترم اینجا راه شمال است داشتیم از سبزه وار برمیگشتیم با عمو هات چشمت روز بد نبینه دل دردی گرفته بودی که نپرس نزدیک ٢ ساعت معطل شدیم هر ٥ دقیقه یا ١٠دقیقه یکبار ماشین را نگه میداشتیم تا دستشویی کنی بابات میگفت تو دستشویی کن و مامانت هم تو رو بشوره ومن هم عمل خاک ریزی رو انجام بدم چه قدر گریه میکردی .هر کاری که بگی کردیم تا خوب بشی از نبات داغ گرفته ......تا کشک پیدا کردن و خوردن .این منظره هم یه جایی بودد که روبروت ابرها بودند احساس میکردی که دستت را دراز کنی ابرها رو خواهی گرفت خیلی زیبا بود. ...
بدون عنوان
غزل ٥/٢ ماهه - طه ٥/١ ماهه دختر عمه و پسر عمه ستایش ستایش خیلی دوسشون داره اصلا بهشون حسودی نمی کنه تازه براشون کادو هم میخره .از حرفهاش مشخصه غزل بیشتر دوست داره هر وقت عکساشو میبینه قربون صدقه اش میره چون دخترم دخملا رو بیشتر دوست داره ولی هروقت ازش میپرسی کدومشون بیشتر دوست داره اصلا بینشون فرق نمیگذاره ...
شب قدر
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم / دانم که در به رویم وا میکنی به آهی ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را / گر تو نمی پسندی تقدیر کن نگاهی . . . التماس دعای ویژه :: الهی این قرآن خواندنت برکت روزهای جوانیت شود خوشگلم . بامامان نشستی به دعا خواندن با همان لباس خوابت من که کلی کیف کردم و به خود بالیدم مطمئنا خدا هم همین احساس مرا داشت در برابر فرشتگانش که تو هم جزوی از انهایی . ...
بدون عنوان
اینجا الماس شرق مشهد است اردیبهشت سال ٩١ رفتیم با مامانی و دایی.خیلی خوش گذشت . ...
بدون عنوان
کارتون های مورد علاقه ات عزیزم
سیندرلا تام وجری میکی موس باب اسفنجی شیطون ترین شیطونها شنگول و منگول توت فرنگی سگ گله و گوسفند زبل دورای جستجوگر قصه های تینا ...
نویسنده :
مامان مریم
11:47