ستایشستایش، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

رنگین کمانی به رنگ تو

بدون عنوان

تابستان ٩١ دخترم اینجا راه شمال است داشتیم از سبزه وار برمیگشتیم با عمو هات چشمت روز بد نبینه دل دردی گرفته بودی که نپرس نزدیک ٢ ساعت معطل شدیم هر ٥ دقیقه یا ١٠دقیقه یکبار ماشین را نگه میداشتیم تا دستشویی کنی بابات میگفت تو دستشویی کن و مامانت هم تو رو بشوره ومن هم عمل خاک ریزی رو انجام بدم چه قدر گریه میکردی .هر کاری که بگی کردیم تا خوب بشی از نبات داغ گرفته ......تا کشک پیدا کردن و خوردن .این منظره هم یه جایی بودد که روبروت ابرها بودند احساس میکردی که دستت را دراز کنی ابرها رو خواهی گرفت خیلی زیبا بود. ...
16 مهر 1391

بدون عنوان

  غزل ٥/٢ ماهه - طه ٥/١ ماهه دختر عمه و پسر عمه ستایش   ستایش خیلی دوسشون داره اصلا بهشون حسودی نمی کنه تازه براشون کادو هم میخره .از حرفهاش مشخصه غزل بیشتر دوست داره  هر وقت عکساشو میبینه قربون صدقه اش میره چون دخترم دخملا رو بیشتر دوست داره ولی هروقت ازش میپرسی کدومشون بیشتر دوست داره اصلا بینشون فرق نمیگذاره ...
16 مهر 1391

شب قدر

با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم / دانم که در به رویم وا می‏کنی به آهی ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را / گر تو نمی ‏پسندی تقدیر کن نگاهی . . . التماس دعای ویژه :: الهی این قرآن خواندنت برکت روزهای جوانیت شود خوشگلم . بامامان نشستی به دعا خواندن با همان لباس خوابت من که کلی کیف کردم و به خود بالیدم مطمئنا خدا هم همین احساس مرا داشت در برابر فرشتگانش که تو هم جزوی از انهایی . ...
1 مهر 1391

بدون عنوان

ستایش جان امسال دو سری برات تولد گرفتیم یک سری با بابا اکبر -عمه و عمو هات یک سری هم با باباعلی -زندایی خیلی خوشحال بودی که ٢بار برات تولد میگیریم . ...
1 مهر 1391

بدون عنوان

 عروسی                              تو باغچمون عروسیه مهمونیه، روبوسیه مورچه داره آش می پزه یک آش چرب و خوشمزه جیر جیرک آواز می خونه قشنگ و با ناز می خونه عنکبوته ساز می زنه تار می زنه، تار می تنه کفشدوزکای خال خالی دست می زنند با خوشحالی عروسیه، عروسیه عروس کیه؟ سوسک سیاه،عروسه ببین چقدر ملوسه تور سفید رو شاخکاش گل می ریزند به زیر پاش بادابادا، مبارکش باد دلش بشه شاد شاد ...
31 شهريور 1391